شاکله شناسي تبليغات و رسانه ها(3)


 

نويسنده: ع . شورورزي




 

بايدهاي رسانه ي اسلامي
 

رسانه ي اسلامي، رسانه اي مبتني بر ارزش هاي جوشيده از متن شريعت اسلامي است و حامل سلسله اي از بايدها که آنها را در درون خويش قرار داده است. اين بايدها عبارتند از:
1) معرفي و نشر حقايق اسلامي؛
2) تبيين انحرافات تمدن جديد، مبتني بر آموزه هاي اسلامي،
3) ارتقاء و رشد فکري جامعه؛
4) ترويج محيط سالم اجتماعي؛
5) هدايت فکري نسل جوان، مبتني بر آموزه هاي اسلامي؛
6) اسلامي نمودن ساختارهاي اجتماعي؛
7) انتقال ارزش هاي اسلامي به همه ي ملت ها؛
8) فقر مبتني بر درک نظام علت و معلول مفاسد موجود در جوامع انساني؛
9) رشد علمي و فکري جامعه؛
10) رشد فرهنگي، سياسي و اجتماعي

1) بازآفريني
 

بازآفريني آگاهي بخش تبليغ و رسانه ي ديني
 

با توضيحاتي که در زمينه ي تبليغات ديني و رسانه ي ملي ارائه شد، به کارکردي در فرايند تبليغ و رسانه دست مي يابيم که از آن به عنصر آگاهي بخش رسانه و تبليغ ديني مي رسيم. آگاهي، علم انسان به موقعيت و جايگاه خويش در مجموعه ي نظام هستي است که به انواع گوناگوني از آگاهي تقسيم مي شود که بحث از آن مجالي گسترده مي طلبد، ولي به عنوان کلي و اشاره گونه مي توان بازآفريني تبليغ و رسانه ي ديني را در انواع آگاهي هاي ذيل خلاصه نمود.
در اين نوع از خودآگاهي، رسانه و تبليغ ديني مي تواند عنصر آگاهي از خود انساني، جايگاه ممتاز، عظمت و برجستگي و امتياز انسان را در مجموعه ي آفرينش به عنوان موجودي منحصر به فرد، داراي استعدادهاي پايان ناپذير و نسخه اي از وجودالهي به انسان بشناساند. اين نوع از آگاهي که از آن به خودآگاهي انساني تعبير مي کنيم، کليد معرفت شخصيت آدمي است که از رهگذر تبليغ بايسته و با ابزار رسانه ي ديني و معطوف به هدف الهي ساخته و ميسر مي باشد.
نوع ديگر خودآگاهي، خودآگاهي تاريخي است که تبليغ و رسانه ي ديني، با طي فرايندي هدفمندانه آن را برمي آورد. هدف از خودآگاهي تاريخي، آن است که انسان مسلمان معاصر، جايگاه ممتاز و برجسته و اثرگذار و تعيين کننده ي خويش را در حرکت تاريخ انساني بشناسد؛ حرکتي که با تبليغات و رسانه هاي استعماري به کلي به فراموشي سپرده شده است و امروزه بسياري از ملت هاي اسلامي، از گذشته ي پرنقش و سازنده و اثرگذار تاريخي خويش غفلت نموده اند اين نوع از خودآگاهي، اگر حاصل گردد، جامعه ي ديني با استحکام، اطمينان و اعتماد به نفس والاتري به حرکت سازنده ي خويش ادامه خواهد داد.
رسانه و تبليغ ديني، قادر به انتقال نوعي ديگر از آگاهي مي باشد و آن خودآگاهي ملي و اجتماعي است. به اين معنا که قابليت ها، استعدادها و نقاط برجسته اي در هويت ملي و اجتماعي جوامع ديني وجود دارد که با تکيه بر آن قابليت ها، جامعه ي ديني قادر به پويش تکامل آخرين مي گردد. قرآن مجيد اصرار عجيبي بر شناخت هويت ملي و اجتماعي مسلمانان دارد، چنان که مي فرمايد:
«کنتم خير امه اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر (آل عمران)؛ شما برترين امت هستيد که براي توده هاي انساني از دل هستي خارج شده ايد، امر به معروف و نهي از منکر مي کنيد.
همچنين مي فرمايد:
«ولا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنين» (آل عمران)؛ سست نشويد و اندوه به خود راه مدهيد که شما برترين هستيد، اگر به خدا (به راستي) ايمان داشته باشيد.
آگاهي هاي ديگري نيز وجود دارد که تبليغ و رسانه ي ديني با فن بيان، نمادها، زبان ايما و اشاره، خطابه، موعظه، شعر، تصوير و... مي تواند آنها را به درون جامعه ي اسلامي منتقل نمايد.
با رخداد اين آگاهي هاست که حادثه ي عجيبي روي مي دهد و آن مشارکت فعال و همه جانبه ي مبتني بر نوعي بي قراري از ناحيه ي متدينان در انتقال آگاهي هاي پايه است و نيز اين حادثه روي مي دهد که فرد، انساني دگر مي شود، گويا دمي مسيحايي و کلامي محمدي (ص)، معجزه اي ابراهيمي و تأثيري موسوي رخ داده و انسان را از شورستان زندگي سرد و فسرده ي ماده خارج نموده و به درياي نور، عظمت و جلال کبريايي وارد نموده است.
خدا، مشيت و اراده ي خود را ميانجي گري يک پيام رسان آسماني بر حضرت محمد (ص) آشکار مي سازد، ولي خود محمد (ص) نقطه ي نهايي نيست. هدف وحي، نجات و رستگاري شخصي او نيست. خدا از آن جهت با وي سخن نمي گويد که تنها با او سخن گفته باشد؛ کلمات خدا بايد به آن سوي حضرت محمد (ص) انتقال پيدا کند و به ديگران برسد. در حالت متعارف سخن گفتن A با B سخن مي گويد و پس از آن سخن به B متوقف مي شود. اگر بنا باشد که سخن به عنوان يک محاوره ادامه پيدا کند، آن وقت، همين فرايند تنها انعکاس پيدا مي کند و شنونده ي نخستين، سخن گو مي شود و چيزي بهA که سخن گوي نخستين بود پس مي گويد اين، ساخت کلام معمولي است.
در صورتي که در حالت خاص بايد نقل کننده ي کلامي شود، ولي نه در جهت عکس، بلکه در همان جهت نخستين، و يا به عبارت صحيح تر بايد نقل کننده ي کلامي شود که A به او گفته است.
در اين جا مسأله مربوط به تبليغ يا بلاغ (رساندن، انتقال) پيش مي آيد، و B «فرستاده» يا «پيامبر» ناميده مي شود. بدان جهت که کارش، رساندن و تبليغ کلمات الهي است (ايزوتسو، 1361، 228)
با اين وصف، محتواي انديشه هاي آسماني، الهي از خدا به جبرئيل و از جبرئيل به پيامبر رحمت (ص) و از او به مردم داده مي شود و همين فرايند را مي بينيم که علي (ع) اجرا مي کند و نيز مصعب بن عميد نقش ايفا مي کند و يثرب را به مدينه الرسول تبديل مي نمايد. پس مي بينيم که تبليغ ديني، عنصر آگاهي را به چه شيوه اي منتقل نموده و چه اعجاز بزرگي رخ داده که عمار مي گويد: «اي پيامبر اگر ما را تا نخلستان هاي هجر برانند، با تو هستيم، زيرا که ما مي دانيم که برحقيم و آنها بر باطل». همين نقش آگاهي است که ايمان آوري و دل سپاري عميق را ايجاد مي کند.

2) بازآفريني
 

انگيزش اجتماعي، عملکردي از تبليغ و رسانه
 

انگيزش اجتماعي، حصول تغييراتي کلان در حوزه ي اجتماع است، تغييراتي که توده ي اجتماعي را در مسيري نوين قرار مي دهد. حس مسؤوليت را به آن ها منتقل نموده و ديگر انسان هايي سرد و افسرده و راکد و بي مسؤوليت نخواهند بود، بلکه در پرتو عملکردهاي مثبت تبليغ و رسانه، متعهد و داراي انگيزه هاي مثبت و عالي مي باشند.
انگيزه، يعني زمينه و عاملي که باعث بروز و ظهور امري ديگر در انسان مي گردد. انگيزش هاي اجتماعي، در پرتو انگيزه روي مي دهد، يعني تا انگيزه اي وجود نداشته باشد، انگيزشي رخ نخواهد داد. انگيزه ها سبب تغييرات فکري، روحي و رواني در فرد مي گردند.
انگيزش، محصول انگيزه است، يعني اگر انگيزه اي در فرد و جامعه ايجاد گردد، چه اين انگيزه، مثبت باشد يا منفي، و چه رو به سمت تکامل داشته باشد يا به سمت قهقرايي داشته باشد، انگيختگي رخ خواهد داد؛ يعني اگر کسي در اثر تحريک عواطف، احساسات يا تحريک گرايش هاي عالي و يا تحريک گرايش هاي باطل وجودي، در او انگيزشي رخ دهد، در تعاقب آن حرکتي روي خواهد داد.
رخداد انگيزش هاي اجتماعي، در پرتو انگيزه ها رخ خواهد داد و همين مسأله، عامل شناسايي اقوام و جوامع تاريخي است.

3) بازآفريني
 

ايجاد جامعه ي نظارتي
 

جامعه ي نظارتي اسلامي، جامعه اي است که همه ي افراد و اعضاي آن بر ساختارها، سيستم ها، اعمال و اقدامات فردي و اجتماعي در درون جامعه ي اسلامي نظارت مي کنند، دغدغه ي اصالت دارند و هرگز خروج از قواعد انساني را نمي پسندند، نگهبان اجتماع مي شوند و منتظر و ناظر وضعيت مطلوب اند.
حيطه ها و قلمروهاي نظارت در جامعه ي نظارتي فراوان است. نظارت بر وضعيت حرکت جامعه، حفظ ميراث ديني، فرهنگي، اجتماعي، حفظ اصالت ها، مديريت هاي جامعه، ساختارهاي اجتماعي، سياسي و حکومتي، عمل مديران، بازار، اقتصاد فرهنگ، آموزش و پرورش و نهادهاي فرهنگي و... که البته مهم ترين حيطه ي نظارتي، نظارت بر اعمال مديران و مسؤولان و متوليان حرکت اجتماع است.
امام خميني (قدس سره)، به عنوان معمار بزرگ انقلاب اسلامي و آشناي با مجموعه ي کامل شريعت و نظريه پرداز نظام و انقلاب اسلامي، اصل نظارت را در همه ي شؤون و حيطه ها و قلمروها مورد تأکيد قرار داده و خصوصاً نظارت بر متوليان و مسؤولان حکومتي را از عمده ترين وظايف رسالت هاي جامعه ي ديني و انقلابي مي داند.
اهميت اين در نظر من از هر چيزي بيشتر است و مسؤوليت آن هم بيشتر، همه ي ما مسؤوليم که اين کار را انجام دهيم که گمان نشود اسلام هم مثل ساير حکومت هاي ديگر است تا حالا چيزي نبوده حالا که دستشان آمده، همانندي که بوده. اين مسأله مهم است و آقايان توجه کنند و همه ي ملت موظف اند که نظارت کنند بر اين امور، نظارت کنند اگر من پايم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم ملت موظف اند که نظارت داشته باشند، در همه ي کارهايي که الان مربوط است به اسلام، بازار بايد اعتراض کند، کشاورز بايد اعتراض کند، معلمين و علما بايد اعتراض کنند تا اين کج را راست کند (امام خميني، 1362، 185).
تداوم قدرت، حفظ ارزش ها و اصالت ها، نگهباني و حراست از نعمت انقلاب اسلامي، از همه ي امور اهميت بيشتري دارد. بايد در جامعه حس نظارتي قوي و بالايي وجود داشته باشد تا از اعوجاج و انحراف امور جلوگيري شود ممکن است در صورتي که قدرت، تبديل به نهاد شود، به تدريج ابزار انحراف قدرت حاصل شود، و ضعفي شديد در ارکان اقتدار پديد آيد. آن عامل و سببي که از وضعيت بهينه و مطلوب اجتماعي حراست و حفاظت مي نمايد، عنصر نظارت است. بالاخره از آن جايي که مردم و توده هاي اجتماعي نقش مهمي در حفظ سلامت قدرت و کارايي آن دارند، به عنوان ناظري بر عملکرد سيستم شمرده مي شوند.
اسلام در رابطه ي بين دلت و زمامدار و ملت، ضوابطي و حدودي معين کرده است و براي هريک بر ديگري حقوقي تعيين نموده است که در صورت رعايت آن، هرگز چنين رابطه اي مسلط و زير سلطه به وجود نمي آيد. اساساً حکومت کردن و زمامداري در اسلام يک تکليف و وظيفه ي الهي است که يک فرد در مقام زمامداري و حکومت، گذشته و همه ي وظايفي که بر همه ي مسلمين واجب است، يک سلسله تکليف هاي سنگين ديگري به عهده ي او است که بايد انجام دهد. حکومت و زمامداري در دست فرد يا افراد، وسيله ي فخر و بزرگي بر ديگران نيست که از اين مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتي را پايمال کند. هر فردي از افراد ملت حق دارد که مستقيماً در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح کند و به او انتقاد کند و او جواب قانع کننده بدهد. در غير اين صورت اگر به خلاف وظايف اسلامي خود عمل کرده باشد، خود به خود از مقام زمامداري معزول است و ضوابط ديگري وجود دارد که اين مشکل را حل کند (امام خميني، 1362، 189).
در انديشه ي اسلامي، عنوان «النصحيه لائمه المسلمين» وظيفه ي اجتماعي است، که مورد نظر و توجه رهبران معصوم (ع) و هاديان جامعه قرار گرفته است.
در صحيح بخاري از پيامبر اکرم (ص) نقل شده است که آن حضرت فرمودند:
هريک از شما نگهبان و مسؤول هستيد، پس امام جمعه بايد مسؤول و نگهبان جامعه اش باشد و مرد، نگهبان زوجه ي خودش و مسؤول است و زن نگهبان خانه ي شوهر و مسؤول است (بخاري، بي تا، 34).
امام خميني (قدس سره)، در باب سيره ي مسلمين در نظارت بر امور حاکمان جامعه مي فرمايد:
عمر وقتي خليفه بود، گفت که اگر من خلافي کردم، به من بگوييد. يک عربي شمشيرش را کشيد و گفت: اگر تو بخواهي خلاف بکني، ما با اين شمشير مقابلت مي ايستيم. تربيت اسلامي است، اگر برخلاف اسلام که باشد، هر فردي باشد، يک روحاني عالي مقام باشد يک آدمي باشد که مثلاً رئيس باشد، يک سرکرده باشد وقتي ديديد برخلاف مسير عمل مي کند هريک از افراد موظف اند که به او بگويند اين خلاف است، جلويش را بگيرند (امام خميني، 1362، 19).
لازمه ي حکومت و حاکميت است که مردم از تصميمات مربوط به حکومت و حاکميت مطلع باشند.
در عرصه ي مسائل اجتماعي از ناحيه ي شريعت اسلامي، مسأله ي امر به معروف و نهي از منکر وجود دارد.

نقش تبليغات و رسانه در ايجاد جامعه ي نظارتي
 

تبليغات ديني، رسانه ي ديني، و شاخه ها و فروعات و وابسته هاي آن، همچون صدا، راديو، تلويزيون، مطبوعات، هنر، تئاتر، تصاوير و... همه در ايجاد جامعه ي نظارتي نقشي والا و اساسي و راه گشا دارند. مقالات صحيح، روزنامه هاي صحيح، مجلات و... از چنين نقش آفريني بزرگي برخوردارند.
سينمايي که بايد معلم اين جوان ها باشد، مربي اين جوان ها باشد. اصلاح کند اين ها را، جوري درستش کردند که به فساد مي کشاند آنها را، آنهايي که، عقلايي که اين ها را درست کردند، اگر براي ماها درست کرده باشند، روي همان عقل خودشان، براي مهار ما، براي اين است که جان هاي ما را از دستمان بگيرند... لکن مطبوعات، سينما، تلويزيون، راديو، مجله ها، همه ي اين ها، براي خدمت به کشور است. اين ها بايد در خدمت باشند، نه اين که هرکس پا شود، يک مجله اي درست کند هرچه بخواهد در آن باشد و هرعکسي که بهتر مشتري داشته باشد توي آن بيندازد، عکس هاي مهيج، عکس هاي ممنوع در آن بيندازد، ... بايد ديد توجه مي کني، با قلمت بچه هاي ما را داري به باد فنا مي دهي... سيما و تلويزيون بايد بتوانند به مردم حس اسلامي بدهند، تا جلوي خلاف را بگيرند (صباغ پور، 1381، 300).
در تحليل کلي و نهايي، نظريه پردازان ارتباطي بر اين باورند که پيوستن شهروندان به حوزه ي نظارت اجتماعي، عملي است که در مسير اهداف کلان رسانه ها و مطبوعات قرار دارد.
شکل گيري جامعه ي نظارتي در راستاي انگاره هاي ديني و ايجاد نظارت متوازن و جوشان و فعال فرايندي اطلاعاتي است و در نتيجه شکل گيري مديريت رسانه اي رخ خواهد داد.
رابطه ي نظارت و اطلاعات به وسيله ي رسانه، از امور محسوس و قابل توجه است. در تحليلي نهايي مي توان اين نکته را ياد کرد که جامعه ي نظارتي، ره آورد، عصر ارتباطات و راه آورد فعال شدن رسانه هاست. فعال شدن رسانه ها، جامعه اي اطلاعاتي را هم سبب مي گردد. جامعه اي که از همه ي فراز و نشيب ها و عوامل انحطاط و تکامل خويش، کاملاً مطلع است و نيز بديهي است که جامعه ي نظارتي، همان جامعه ي مورد خواست انديشه ي اسلامي است.
«و لتکن منکم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنکر» (آل عمران، 104)؛ و بايد از شما امتي باشند که دعوت به نيکي نموده و امر به معروف و نهي از منکر نمايند.
«لعن الّذين کفرو من بني اسرائيل علي لسان داود و عيسي بن مريم ذلک بما عصو و کانوا يعتدون کانوا لايتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا يفعلون»
(مائده، 79)؛ لعن شدند کساني که کافر شدند، از بني اسرائيل به زبان داود و عيسي بن مريم به خاطر معصيت ها و نافرماني هايشان آنها از منکرات، فاسدان را باز نمي داشتند چه بدکاري انجام مي دادند.
جامعه ي نظارتي ديني، در واقع جامعه اي است که راضي نمي شود، منکرات اجتماعي در هر قالب و شکل و ساختاري چهره ي جامعه ي ديني را زشت و ناپسند جلوه دهد.
جامعه ي نظارتي ديني، جامعه اي پويا، قوي، قدرتمند، آگاه، حساس، داراي حس مسؤوليت و دارنده ي تعهد است. چنين جامعه اي از عوامل مهلکي که او را به سقوط و نابودي مي کشاند، بري و منزه است. هنگامي که چنين فرهنگي در درون جامعه اي رخ مي نمايد، همه ي مردم اين جامعه، نسبت به سرنوشت مشترک خويش حساس اند. رسانه ها و تبليغات در چنين جامعه اي در انجام آرمان هاي بلند ديني متمرکز مي باشند و زبان رسانه، زبان تشويق، ترغيب و زبان ارائه ي راه کار براي تحقق ارزش ها در جامعه ي ديني مي باشد.
قرآن مجيد اين حقيقت را تأکيد مي نمايد که با کلمه و فعل «ولتکن» بيان مي کند، يعني بايد باشند کساني که در جامعه امر به معروف و نهي از منکر نمايند. فعل «ولتکن» داراي حرف ها و رمزهاي بلندي است، و ناظر به ذي اثر بودن کساني است که اين فعل را مي خواهند به عهده بگيرند و مسلم و قطعي است که اين گروه ذي اثر، مبلغان شريعت و رسانه هاي ابلاغ پيام هاي ديني به جامعه اند. البته اين مقوله، نه تنها در سطح داخلي امت اسلامي، بلکه بايد در سطح و لايه ي خارجي جهان معاصر صورت بگيرد. جامعه هايي که شديداً احساس علاقه و تشنگي نسبت به حقايق عاليه ي دين دارند.
پيامبر اکرم (ص) فرمود: کسي که امر به معروف و نهي از منکر نمايد، آن کس خليفه و جانشين خدا و جانشين پيامبر و فرستاده ي خداوند است.
امام خميني (ره)، جهت تحقق فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر به وسيله ي رسانه هاي گروهي، چنين فرموده اند:
اگر بنا باشد راديو و تلويزيون در خدمت دسته اي يا گروهي که منحرف هستند و اعوجاج دارند قرار داده بشود، ممکن است که سرتاسر مملکت را به فساد بکشد، که دستگاه راديو، تلويزيون را از گروه هايي که منحرف هستند و يا ارتباط با منحرفين داشته اند و در خدمت آنها بوده اند تصفيه کنيد و اشخاصي که فاسد هستند که موجب فساد مي شوند را هم تصفيه کنيد. شما بايد اين ها را با کمال قدرت، بدون هيچ ملاحظه اي از راديو و تلويزيون تصفيه کنيد و مهم تر از همه قضيه ي اخبار است که بايد کاملاً دقت شود که اشخاص منحرف در آن راه نيابند. (صباغ پور، 1381، 321).
رسالت هنر و هنرمندان نيز در همين راستا قابل توضيح است، هنر، همچون رسانه، ابزاري است براي تحقق اهداف و غايات ديني در جامعه ي اسلامي.

نتيجه گيري
 

در مجموع از اين نوشتار نتايج ذيل به دست مي آيد:
1) تبليغ بايد فرايندي باشد که به ايصال و ابلاغ پيام هاي ديني به قلب و روح و روان مخاطبان منجر گردد.
2) بايد، تبليغ، به امر نفوذ و نشستن در باطن، به عنوان باورهاي پايه اي دين منجر گردد.
3) در اين فرايند، ايجاد تغييرات اجتماعي، به صورت بنيادي و ساختاري، معرف تبليغ موفق خواهد بود، البته در سطوح و لايه هاي فکري عملي، فردي و اجتماعي.
4) در نتيجه ي تغييرات و نفوذ، ايجاد تحولي همه جانبه در فرد و جامعه، بر اثر تبليغات بايسته ي ديني، صورت قطعي خواهد يافت.
5) رسانه ي ديني، ابزاري است که به ابلاغ سريع و نافذ و همه جانبه ي آموزه هاي ديني ياري مي رساند.
6) در رسانه ي ديني، بايدهايي همچون معرفي و نشر حقايق اسلامي، تبيين انحرافات تمدن جديد، ارتقا و رشد جامعه ي ديني، ترويج محيط سالم اجتماعي، هدايت فکري نسل جوان، نقد مبتني بر نظام علت و معلولي و رشد علمي و فکري جامعه ديني و رشد سياسي و.. وجود دارد که انجام آنها، جهت گيري مطلوب رسانه ي ديني را نشان مي دهد.
7) تبليغ و رسانه ي ديني داراي بازآموزي هايي در سه سطح کلي اند.
اول: بازآفريني آگاهي بخشي رسانه ي ديني که در فرايند آن خودآگاهي انسان، خودآگاهي تاريخي، خودآگاهي ملي و اجتماعي و ديگر خودآگاهي ها رخ خواهد داد.
دوم: انگيزش اجتماعي؛ در اين مقوله، مفهوم بازآفريني انگيزش قابل تأمل است.
سوم: ايجاد جامعه ي نظارتي، که ساختن جامعه اي متعهد و مسؤول مي باشد که بر همه ي ساختارها، افراد و نهادهاي مدني و اجتماعي، نظارتي عام کرده و دل به امر به معروف و نهي از منکر مي سپارند و خود را موظف به حفظ کيان ديني جامعه و ارزش ها مي دانند. جامعه ي نظارتي، آرمان بلند ديني است که تبليغ ديني و رسانه ي مبتني بر آن در اين مقوله نقش آفريني مي نمايند.
منابع و مآخذ:
1) قرآن کريم.
2) اسلم، عبدالله (1379)، مجله ي رسانه شماره 26.
3) الشترتوني، سعيدالخوري (1374)، اقرب الموارد، بي جا.
4) امام خميني (1362)، صحيفه نور، تهران، شرکت سهامي چاپخانه وزارت ارشاد.
5) ايزوتوسو (1361)، تعريف دين در اندام دين، بي جا.
6) حکيم آراء، محمد علي (1379)، تهران، اميرکبير.
7) خندان، محسن (1374)، تبليغ اسلامي و دانش ارتباطات اجتماعي، تهران، نشر سازمان تبليغات اسلامي.
8) دهخدا، علي اکبر (1335)، لغت نامه، بي جا.
9) ري شهري، مهدي (1362)، الميزان، قم، جامعه مدرسين.
10) زورق، حسن (1368)، مباني تبليغ، تهران سازمان تبليغات اسلامي.
11) صباغ پور، علي اصغر (1381)، سازمان تبليغات اسلامي، 1381.
12) عادل نجيب (1980)، الاعلام في ضوء الاسلام، بيروت.
13) گي روشه (1368)، تغييرات اجتماعي، نشر نيما.
14) مطهري، مرتضي (1381)، سيري در سيره ي نبوي، تهران، انتشارات صدرا.
15) معين (1354)، فرهنگ معين، تهران، امبيرکبير.
16) مولانا، حميد (1367)، ارتباطات در عصر صنعت، مجله ي رسانه، ش 83.
انديشه حوزه، ش80-79